لواسون
سلام عششششششششق مامان
نمیدونم چرا هرچقدر سعی می کنم تند تند بنویسم بازم از اتفاقات عقبم
مجبورم تند تند تعریف کنم:
اول اینکه دکتر شیاری دو تا شربت بزرگ ایبوپروفن بهت داده بود برای کم کردن التهابت اما چون تو خیلی بهتر شده بودی دو دل بودم که بهت بدم یا نه بعضیا می گفتن دکتر داده باید بدی بعضیا هم میگفتن واااای اونو که آدم بزرگم بخوره از پا میوفته این بود که جهت محکم کاری با سفارش یکی از دوستای خوبمون معرفی شدیم به دکتر رحیم نیا فوق تخصص ارتوپد اطفال بگذرثم که چقدر مطبش شلوغ لود جای پارکم که نبود و من با تو مجبور شدم کلی ماشینو دور بذارم و با تاکسی برگردیم و تاکسی هم اون موقع و اون جا گیر نمیومد خلاصه دهنی ازمون صاف شد تا دکتر معاینه کرد و گفت هیچیه هیچیش نیست لابد یه التهابی بوده و رفع شده و نیاز به هیچ شربت و دارویی نیست و برای نرمی استخونتم گفت اصلا چیز مهمی نیست خودش تا چند سال دیگه خوب میشه نه دارویی می خواد نه کفه ای نه چیزی خلاصه که ما اینجووری از مطب اومدیم بیرون و قید همه داروها رو زدیم.
بعدش اینه که ظاهراً قراره این چند وقته ما توی مطب دکترا سپری بشه دو روز پیش که برده بودمت حموم بعد از حموم و شب هی دیدم سرفه و عطسه می کنی گفتم حتماً سرماخوردی تا صبح همش سرفه های بدجوور می کردی فرداش بعد از مهد بردمت دکتر افتاده معاینه کرد و گفت سرمانخورده و حساسیته گفت فرشی موکتی چیزی جدید نیاوردید تو خونه گفتم نه گفتم آخه بعد از حموم اینجووری شد گفتم لابد باد خورده سرماخورده گفت نه سرمانخورده حساسیته و شربت داد خلاصه ما اومدیم بیرون و هی فکر و فکر که چرا بعد از حموم اینجووری شدی تا یهو یه چیزی یادم افتاد وقتی برده بودمت حموم تو همینجووری آب بازی می کردی و منم چند تا از لباساتو داشتم با دست میشستم که یهو دیدم یکی از لباسات که مامانی از آمریکا آورده یه لباس دیگه روش نگ داده و منم هرچی شستم نرفت یهو چشمم افتاد به وایتکس کنار حموم و یکم از اون ریختم ببینم میره یا نه به خدا اگه حواسم به تو بود هیییییییییییییچ وقت اینکارو نمی کردم باور کن من هروقت کارگر دارم و از مواد شوینده استفاده می کنه تو رو میبرم جایی بیرون از خونه که برات ضرر نداشته باشه اما چه کنم با این حواس پرتی حتما الان فکر می کنی که من چه مامان بدی بودم که به فکر ریه های ظریف و پاک تو نبودم اما به خدا فقط حواسم نبود و هیچ وقت به خاطر این موضوع خودمو نمیبخشم امیدوارم که آسیب جزئی باشه و زودی سرفه هات خوب شه
-------------------------------------------------------------------------------------------------------
خوب حالا بریم سراغ عکسا
روز جمعه به خاطر اینکه مامان جوون و خاله شمیم و خاله شکیبا مسافرت هستن و باباجوون تنها بود و به خاطر کارش نتونسته بود باهاشون بره با خاله سمیرا اینا و بابا جوون رفتیم رستوران ترمه تو لواسون بقیه ماجرا به روایت تصویر:
اینجا من و تو دم دریم و منتظر خاله سمیرا اینا که بیان دنبالمون آخه بابایی با باباجوون جایی بودن و از اون ور مستقیم قرار بود بیان:
بغل خاله سمیرا:
عمو حسین داره بند بازی یادت میده:
بازم چند تا نی نی پیدا کردی باهاشون دوست بشی البته یکمی زیادی ازت بزرگترن :
یعنی کافیه یه جا نمکدون ببینی تا دخلشو نیاری و همشو خالی نکنی دست بردار نیستی که :
در حال گردگیری کردن میله های رستوران :
بازم می خوای کفش بزرگترا رو بپوشی:
فداااااااااااای اون طرز نشستنت:
طبق معمول اول از همه رفتیم سراغ دوغ:
در حال بازی با اسباب بازیات:
اینم عکس همین امروز صبحه که تو مهد ازت گرفتم داغه داغ از تنور بیرون اومده وقتی وارد مهد شدیم دیدیم بچه ها تو حیاطن تو هم با خوشحالی گفتی سلااااااام میآفرین.
این خانوم خوشگله که پیرهن سفید گل دار داره مهرآفرین و اونی که رو پله هاس بارانه اون خانومم داره اونجا رو تمیز میکنه تا برید روش بپر بپر کنید :
همینجووری هوس کردم ازت عکس گیرم
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
پ . ن. : این عکسارم بعدازظهر گرفتم چون از حیاط مهدت عکس نداشتیم یادگاریه دیگه:
البته همونجووری که تو عکسام معلومه بعداز ظهر که من میام دنبالت همه وسایل بازی تعطیله و قفل شده اس چون هوا خیلی گرمه و وسایلم داغ تو هم رفتی رو این چرخونکه تا نشستی یهو بلند شدی گفتی داگه
اونجا کل حیاطش یه جووری فرش شده که اگر زمین بخورید هیچیتون نمیشه مثل چمن مصنوعی یا یه نوع موکته هر روز صبح هم میایم نمناکه و خیلی هوای خوبیه تو حیاط واسه بازی