آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

آوای دلنشین

تولد آرمیتا جوون

1392/6/9 9:26
نویسنده : مدیر
4,681 بازدید
اشتراک گذاری

 دیروز تولد آرمیتا عسلی بود و ما هم دعوت بودیم سالن بازی دنیای نور ساعت 4 تو از صبح که بهت گفتم می خوایم بریم تولد آرمیتا جوون همممممممش می گفتی آمیتا تبلدت مبالک زبان

بقیه ماجرا به روایت تصویر

عکس اول تو پارکینگ دنیای نوره که با خوشحالی داری میری تولد:

جلوی در آسانسور پاساژ خیییییییییلی عجله داشتی که زودتر برسی:

تا رسیدیم مشغول بازی شدی آرمیتا عسلی هم داشت تابت میداد:

از راست آیسان جوون و آرمیتا جوون و تو سه تفنگدار نیشخند :

دو دوست همیشگی و رفیق فابریک :

آوا و آران جوون :

و اما مراسم کیییییییییییییییک...آناهیتا جوون دست آرمیتا رو گرفته که شیرجه نره تو کیک خنده:

و اما اولین نفری که ناخونک زدنو شروع کرد میزبان بود زبان :

بعدم که دیگه همتون شیرجه زدید تو کیک آخ :

و اما پذیرایی فوق العاده که باعث شد خیلی راحت همتون دور هم جمع بشید از خود راضی :

ساندیسم اضافه شد:

و در آخر پیتزا :

بعد از پرخوری دوباره بازی شروع شد: تو و آرمیتا و آرینا جوون

آیسان جوون داره تابت میده اونم با چه شدددددتی خنده:

اینم کادوی تو به آرمیتا جوون یه پیشیه پشمالو:

در آخر هم یه گیفت خوشگل بهمون دادن که عکس دسته جمعیمون بود که چاپ شده بود به همراه یک عکس خووووشگل از پرنسس خانوم:

یک قطار چوبی هم به کوچولوها کادو داد آرمیتا جوون که یادم رفت ازش عکس بندازم آخ

بعد از تولد اومدی و مشغول تماشای فواره های پاساژ شدی:

در آخر از آناهیتا جوون و خواهرزاده عزیزش سمیرا جوون بابت تمممممام زحماتی که کشیدن کمممممال تشششششکر رو داریم به خاطر روز خوبی که برای همه مامانا و نی نی ها رقم زدن قلب از همینجا مجدداً تولد آرمیتا عسلی رو تبریک میگیم

پرنسس کوچولو آرمیتای عزیز تولدت مباااااااااااااارک هوراهوراهورا

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------

چند تا عکس از روزای قبل جامونده بود:

یه روز که داشتیم میرفتیم مهد، آفتاب میوفتاد تو چشمات هی گفتی اینک و وقتی عینکتو دادم دستت برگشتم دیدم زدی بالای سرت قهقهه :

اینم خرابکاری دیگه ات که فقط چند دقیقه ازت غافل شدم و دیدم که بلللللللله رفتی رو میز ناهارخوری و ... آخ :

وقتی گذاشتمت پایین بازم دست بردار نبودی که منتظر :

روز 5 شنبه با عمو روح ا... و خاله آزاده ناهار رفتیم رستوران ایتالیایی بعدشم یه سر رفتیم پردیس کار داشتیم و بعد از اون رفتیم خونشون کللللللللی بهمون خوش گذشت آخر شب هم رفتیم رستوران دهه شصتی ها تو دولت که خیییییییلی جالبه و همه ساندویچ هاشو به سبک دهه شصت درست کرده و دکورش مجموعه ای از وسایل اون روزهاست کلللللی یاد ایام قدیم کردیم خیال باطل :

پردیس:

خونه عمو روح ا... اینا داری رو بابایی پیتکو پیتکو می کنی :

خاله آزاده اینو برات بسته تو هم ژست گرفتی قهقهه :

اینم رستوران دهه شصتی ها که تو عاشق این دستگاه قدیمی شده بودی و پدرمون دراومد تا راضیت کنیم بی خیالش بشی :

 ---------------------------------------------------------------------------------------------------

پ. ن. : امروز حالم اصلا خوش نیست حس غریبی دارم  افسوس حس می کنم دارم لحظات رو از دست میدم به اندازه کافی پیش تو نیستم و از وجودت به اندازه کافی بهره نمیبرم میدونی عشق مامان تو وجودت سراسر لذته برای من ...بعضی وقتا شبا که می خوابی دلم برات تنگ میشه چند روزه وقتی میذارمت مهد می خوام دیوونه بشم حالا دیگه تو راحت از من جدا میشی میری مهد اما برای من دل کندن از تو خیلی سخته اما باید عادت کنم بعداً می خوام چیکار کنم وقتی میری مدرسه، دانشگاه، ازدواج ... دوریتو چجووری تحمل کنم تو همه عمرو و عشق و هستیه منی و من بی تو میمیرم اینو بدون که بی اندازه و بی حد و مرز و غیر قابل توصیف عااااااشقتم قلببغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (28)

سمیرامامان آوا
10 شهریور 92 10:20
آقربون دخمل ناز شیرین زبون برم

صفوراجون دقیقا حس منو داری من تصمیم گرفتم آوا رو بذارم مهد ولی خیلی سخته...گاهی فکرمیکنم مادر کارمند خیلی بده ولی وقتی به زندگی خودم که مامانم کارمند بوده نگاه میکنم امیدوار میشم که مستقل واجتماعی بار میاد انشاله

ببخشیدپرحرفی کردم دقیقا هم احساس بودیم


آره عزیزم منم خیلی دوست دارم دخترم اجتماعی و مستقل بشه و واسه همینم باید بهاشو بدم و دوریشو تحمل کنم
یاسمن مامان رادین
10 شهریور 92 10:21
عزیز خاله قربوون اوون قیافه شیطونت بشم .

وای صفورا چه کیکی شده ...آوا که مثل کرم داره میماله به دستاش.




وووی وووی آره فکر کنم دیگه هیچکی آوا رو دعوت نکنه تولد خخخخخخ
آناهیتا مامانیه آرمیتا
10 شهریور 92 10:45
صفوراجونم ممنون بابت حضورت وکادوی قشنگت
خوشحالم که بهون خوش گذشته عزیزم آوای نازم که کلی دل سمیراروبرده
وای خداکلی خندیدم ازاون ژستی که گرفته با تل سرش
چه جالبه این رستورانه دهه شصتی هابایدیه سربریم
نوشته آخرت خیلی قشنگ بوددوستم اشک به چشمام آورداول صبحی ..انقدربرای آواجونی وقت میذاری عزیزم شایدبیشترازیه مامان خانه دارپس فکرنکن کم پیششی مهم کیفیته نه کمیت


فدات شم عزیزم مرسی که بهم دلداری دادی
بازم بابت همه زحمتای دیروز ممنونم

آني
10 شهریور 92 11:23
هميشه به تولد آوا خانم گل گلي

چه بامزه كه تولدو اونجا گرفتن ايشالا هميشه به خوشي و تولددد


مرررررسی آنی جووون
سوده
10 شهریور 92 11:26
سلام
ان شالله همیشه به شادی و گردش باشید.
دوری از این وروجکا خیلی سخته
ولی چه می شود کرد


آره واقعا چه می شود کرد هههههی روزگار
رها 2
10 شهریور 92 12:44
خوش به حالت صفورا جون که اوا روداری انشالله که همیشه از کنار هم بودن لذت ببرید ببرید و شاد و سلامت باشید .چقدر قیافه اوا عوض شده هر روز داره خوشگلتر میشه اسپند یادت نره خانمی .ببوسس خانم طلا رو


فدات شم ممنون گلم بوووووس
صبا خاله ی آیسا
10 شهریور 92 13:19
عزیزم چ روزی خوبی داشتید
همیشه خوش باشید


مرررسی گلم
نیلوفر
10 شهریور 92 13:43
سلام دوست عزیزم خوبی؟ ایشالله همیشه به شادی و تولدو و ...
من نمیدونم چرا انقد بچه ها دوس دارن کیک تولدو دسمالی کنن؟!؟ ببین کیکو به چه روزی دراوردن! آواجونم که انگار داره جراحی میکنه با یه دقتی انجام میده که میبینم خندم میگیره
....
صفورا جون این حرفو نزن عزیزم تو یه مادر نمونه ای من یکی که کیف میکنم از این همه دقتت و مهربونیتو وقت گذاشتنت واسه آوا، خانم دکترم () خودش اینو خوب میدونه فداش بشمممممممم


فداااااااات شم عزییزم شما خییییلی به من لطف دارید
لیلا مامان پرنیا
10 شهریور 92 13:45
همیشه به شادی خانم های قرتی
واقعا جای ما خالی خیلی دوست داشتم همتون رو از نزدیک میدیم ولی امان از این جاده چالوس که اتوبان تهران کرج همیشه به خاطرش شلوغهولی از دیدن عکسها واینکه بهتون خوش گذشته واقعا خوشحال شدم امیدوارم همیشه دلتون شاد باشه
ناراحت نباش دوستم آوا واقعا به داشتم مامان فعال ومهربونی مثل تو افتخار میکنه


عزیییییزم کاش میومدی تنبل خانوم مگه آیسان و مامانش از کرج نیومدن شما کم لطفی کردید ههههه
مامان آروین (مریم)
10 شهریور 92 17:17
تولد آرمیتاجوونی مبارک .
از این به بعد باید منتظر تولد آواجوونی باشیم .
معلومه که کلی بهتون خوش گذشته .
ما مادرهای شاغل بیشتر از بچه هامون اذیت میشیم . اونها تو مهد دنبال بازی با دوستان و خوشگذرونی و ما مدام تو فکرشون و عذاب وجدان .
صفوراجون نگران نباش ، خدا هوای بچه های ما رو بیشتر داره ، ولی احساس میکنم هوای ما مادرهای شاغل رو نداره آخه دلمون همیشه یه جوریه ،




آره واقعاً ظاهراً به ما بیشتر سخت میگذره اووووف
شب بو
10 شهریور 92 17:50
صفورای ناز و متعهد !
خوشحالم که کللللییی بهتون خوش گذشته ! همیشه به شادی و تفریح و دل خوشی باشین ایشالا ! آوای نازم رو کن عزیزم از طرف من
لطفا زود زود بیا مطلب بذار


فدات شم عزیزم چشم حتما
زینب
10 شهریور 92 18:05
وبلاگ جدیدم اگه سوالی داشتی یا خبرمیخواستی بتونی کافی بگی
mana
10 شهریور 92 21:13
azizam mamane karmand va nemone vala vaghti ke shoma ye karmand baraye ddokhtare golet mizari shayad ye adami ke shaghel nist nazare.hala inke kamtar pishe hamin va dori az ham yekkam sakhte ke onam shab jobran mishe narahat nabash saforajoon


ممنونم گلم بوووووس
دوستدار آوا
10 شهریور 92 22:23
عزیزم برای آوا ...
رستورانم جالب بود


ممنون
مامان مهرناز
11 شهریور 92 1:03
به به همیشه به تولدوشادی
چه ژستی هم گرفته عروسک


مرسی گلم
آسمونی ها
11 شهریور 92 8:31
پی نوشتت خیلی بهم چسبید


بووووووس
هدي محمدي
11 شهریور 92 10:56
سلام خسته نباشيد
چه اسم جالبي داره رستوران دهه شصتي ها . لطف مي كني آدرس دقيقشو بگي خانومي و اينكه منو غذاش چي داشت و راضي بودي شما ؟
دوست دارم برم اونجا



توی خیابون دولت بود دقیقا نمیدونم کجاش بود
همون ساندویچای قدیما با همون نون و نوشابه شیشه ای و اینا واسه من که خیلی جالب بود
جوجوبانو
11 شهریور 92 17:21
به به چه ناز و دوست داشتني بود تولد آرميتا جون.
انشالله تولد دوسالگي آواي عزيز.
من كه ني ني دار بشم اصلا سركار نمي رم.
همكار من مامانش معلم بود مي گفت: من خدا بهم بچه بده كارمو ول مي كنم. مي گفت خيلي سختي كشيديم. البته اونا چندتا بچه بودن و همكار منم بچه بزرگ بود. الان كه خدا بهش بچه داده ديگه كارشو ول كرده.
به نظر من شما حتي وقت هايي هم كه خسته هستي براي آوا داري وقت ميذاري و به فكر خودت نيستي.
اين خودش خيلي خوبه و همه جوره داري بهش ميرسي. همين ثبت خاطراتش كه خيلي ها انجام نمي دن.



من اصلا آدمی نیستم که بتونم بشینم تو خونه خل میشم اون وقت یه مامان فول تایمه خل به هیچ درد آوا نمیخوره خخخخخخخخخ
محبوبه مامان الینا
12 شهریور 92 9:34
ای جان قرتی خانوم
رستوران دهه شصتی ها! چه جالب
عزیزم دلنوشتت خیلی قشنگ بود شرح حال من هم بود


ممنون عزیزم
رها
12 شهریور 92 16:29
واییی چقدر کوچولوهای ناز!!!!
عاشق ژستت شدم عروسک کوچولو!حسابی دلبر شدی هاااا
خیلی دوست میدارم ایشالله صدبیست سالگی اواجون وبقیه کوچولوهای ناز !!!
صفوراجون شمامامان خیلی فعالی هستیداز عکساخاطرات کاملا مشخصه!
امیدوارم سایه شما وباباش همیشه بالا سرش باشه عزیزمناراحت نباش دلمون میگیره دوستم!


چششششششم ممنون عزیییییییزم بوووس
مامان بابای الیسا
12 شهریور 92 16:53
ای جونم چه تیپی هم زده این نازدونه همه عکسها قشنگ شدن معلومه حسابی خوش گذشته عاشق اون عکست که تل سبز زدی شدم خیلی ناز شدییییییییییی


ممنون عزیزم
مامان فتانه
13 شهریور 92 14:57
بهههههههه تولد ارمیتا جون مبارک باشه ...معلومه حسابی خوش گذشته


میسی
مامان فتانه
13 شهریور 92 14:58
ما اومدیم با پست جدید
زهرا (دوستدار آوا)
13 شهریور 92 16:20
سلام خانم هميشه به شادي.
خودتو دست كم نگير من قبلا هم گفتم با اينكه شاغلي ولي در هر حال حواست به آوا هست و هيچي براش كم نميزاري و كارت باعث نميشه كه از وظايف مادريت كم كني (از خودت ميزني اما از آوا نه) من وقتي مطالب رو ميخونم واقعا حس ميكنم كه داري نهايت سعيت رو ميكني. و اينكه در نوشتن مطالب اهل تظاهر نيستي اين خيلي خوبه كه واقعيت ها رو مينويسي تلخ يا شيرين. كم تجربگي هات و ... و واقعا آوا با اين اخلاق مامانش خيلي خوب تربيت ميشه بيشتر مطلب بزار دوست جونم


مرسی گلم خیلی لطف داری
هانیه
13 شهریور 92 16:50
عزیزم عاشق این تیپ زدنتم
خیلی عینک بهت می یاد عروسک


ممنون عزیزم
مریم مامان نیکان
13 شهریور 92 23:38
واقعا از دیدن جمعی که دوستانم شرکت کردند لذت بردم انشالله همیشه جمعتان به شادی جمغ آوای ناز زیبا را هم ببوسید


ممنون گلم
یسنا نفس مامان و بابا
14 شهریور 92 10:22
سلام عزیزم.چه ژستای نازی موقع عکس گرفتن میگیره این دخمل نازمون.امیدوارم همیشه تو مراسم شادی و خوشحال باشید عزیزم.این رستوران دهه شصتی هم خیلی برام جالب بود.خوش باشید عزیزم.


قربونت عزیزم
مريم مامان نيكان
15 شهریور 92 8:12
عزيزم خيلي خوشحال شدم شما رو هم تو اين جمع ديدم آخه اولين بار اين پست زيبا رو تو وبلاگ خود آرميتا جون ديدم دوست جونيام همه دور هم جمع بودند خوشحالم كه بهتون خوش گذشته آوا جونم لباسش تو تولد خيلي بهش اومده بوسس


فدات شم مررررسی گلم