اولین شبی که خواب تو رو دیدم
سلاااااااااااااااام عزیز دل مامان
خوب واسه خودت این چند روزه شیطونی می کنی اون تو هاااا
وااااای نمی دونی که دیشب چه شب سختی واسه من بود اولش که از معده درد بعدشم که از کمردرد نتونستم بخوابم اما عوضش یه چیزی تمام خستگیمو از یادم برد دیشب برای اولین بار خواب تو رو دیدم واااااای خیلی بانمک بودی شمیم و ستایش داشتن باهات بازی می کردن منم همش نگرانت بودم که بلایی سرت نیاد خیلی باحال بود
نمی دونی خاله شمیم چقدر داره انتظار میکشه که تو به دنیا بیای همش به من میگه پس چرا بچه تو به دنیا نمیاد دیگه
راستی امروز اولین روزیه که سرکار فرم بارداریمو پوشیدم دیگه حتی مانتوی سایز 40 که گرفته بودم هم جای شکمش برام تنگ شده بود تصور کن من قبل بارداری سایزم 36 کوچیک بوده دیگه خودت حساب کن که چققققققققدر بزرگ شدی مامانی
برخلاف خیلی از زنای بارداری که از بزرگ شدن شکمشون خجالت میکشن من کللللللللی حال می کنم وقتی میبینم هر روز شکمم داره بزرگ تر میشه و بزرگ شدنت رو کاملاً حس می کنم خیلی لذت بخشه دوست دارم همه بدونن که من یه نی نی دوست داشتنی تو شکمم دارم