باغ آقا جوون
و اما یک روز تعطیل دیگه و یک پیک نیک دیگه
دیروز یعنی روز جمعه یهو ساعت 11 صبح خاله سمیرا زنگ زد و گفت میاید ناهار بریم باغ آقاجوون عمو حسین برامون کوبیده درست کنه؟ مام که از خدا خواسته گفتیم بریم اییییییییول چون مدت ها بود که عمو حسین قول داده بود کوبیده بهمون بده البته کوبیده دست پخت خودشو که تعریفشم خیلی شنیده بودیم
صبح صبحانه برات سیب زمینی و تخم مرغ درست کرده بودم که دو تا تیکه بیشتر نخوردی تازگیا کشف کردم تخم مرغ رو اینجووری میخوری چون به تخم مرغ خالی که لب نمیزنی بعدشم اول صبح برات ماهیچه بار گذاشته بودم وقتی آماده شد خوردی و راهی شدیم.
خاله سمیرا اینا اومدن دنبالمون چون بابایی کار داشت و صبح زود رفته بود سر کار گفت شما برید من مستقیم میام اونجا.
اینم از عکسا:
بغل ستایش جوون در حال تاب بازی:
گفتم آوا بای بای کن:
دالللللللللللی:
تا چشمت به کاغذ و قلم میوفته میگی نگاشی نگاشی اینجام در حال نقاشی هستی یعنی عااااااااشق نقاشی کردنی :
و اما مراحل آماده سازی کوبیده توسط عمو حسین:
خاله سمیرا در حال باد زدن:
دست عمو حسین درد نکنه خییییییییییلی خوشمزه شده بود و تو هم خییییلی دوست داشتی و یه تیکه بزرگ خوردی !!!
و اما اینام مراحل غذا خوردن تو که خیلی خوب خودت یاد گرفتی با قاشق غذا بخوری:
راستی یادم رفته بود بگم چند وقتیه یاد گرفتی بگی خدابظ یعنی موقع خداحافظی دیگه نمیگی با بای میگی خدابظ
عصرا که میام خونه و پرستارت داره میگه خودت سریع باهاش بای بای می کنی و میگی خدابظ بعدشم که میره میگی خاله رفت
من عااااااااااااشق حرف زدنتم به خدااااااا