از هر دری سخنی....
سلام مامانی چطوری؟؟؟ دلم کلللللللیییییییی برات تنگ شده بود چند وقته که برات ننوشتم چون دوست نداشتم از چیزای بد و خسته کننده تو وبلاگت بنویسم فقط کلیاتو بگم که این چند وقته درگیر خونه عوض کردن و جوور کردن بدهی ها و حال بد و اینا بودم اما خدا رو شکر همه چی به یمن قدم مبارک تو بازم جوور شد و رو به راه شد این آخر هفته ای قم دعوت بودیم مامان جوون اینا خاله سمیرا و حسین آقا رو پاگشا کرده بودن از وقتی رفتم قم زیر دلم خیلی درد می کنه امروزم که دوشنبه اس دردش شدید شده خیلی نگرانتم بابا شهابم همینطور از صبح هی داره بهم اس ام اس میده و حال من و تو رو می پرسه خوبه که عصری وقت دکتر دارم باید ببینم خانم دکتر چی میگه آخه ناقلا چرا این...
نویسنده :
مدیر
13:11