آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

آوای دلنشین

از هر دری سخنی....

سلام مامانی چطوری؟؟؟ دلم کلللللللیییییییی برات تنگ شده بود چند وقته که برات ننوشتم چون دوست نداشتم از چیزای بد و خسته کننده تو وبلاگت بنویسم فقط کلیاتو بگم که این چند وقته درگیر خونه عوض کردن و جوور کردن بدهی ها و حال بد و اینا بودم اما خدا رو شکر همه چی به یمن قدم مبارک تو بازم جوور شد و رو به راه شد این آخر هفته ای قم دعوت بودیم مامان جوون اینا خاله سمیرا و حسین آقا رو پاگشا کرده بودن از وقتی رفتم قم زیر دلم خیلی درد می کنه امروزم که دوشنبه اس دردش شدید شده خیلی نگرانتم بابا شهابم همینطور از صبح هی داره بهم اس ام اس میده و حال من و تو رو می پرسه خوبه که عصری وقت دکتر دارم باید ببینم خانم دکتر چی میگه آخه ناقلا چرا این...
6 تير 1390

اولین تکونای تو

سلام دخمل کوچوی من قربونت بشم که مثل مامان و بابات اینقدر شیطونی و آرومت نمیگیره یه چند روزی میشه که یه احساسی مثل ویبره موبایل سمت چپ زیر شکمم حس می کنم اولش همش میگفتم خدایا این چیه دیگه نگران شده بودم که نکنه بلایی سرم اومده   اما بعدش فهمیدم که این تکونای تووووووووواه واااااااای هنوزم باورم نمیشه یعنی این تویی که اینقدر تو شکم مامان وول وول می خوری؟؟؟ حالا از دیروز که مطمئن شدم این تکونای تواه دیگه تکون نمی خوری دلم واسه تکونات تنگ شده عزیزم یه حالی به مامان بده شیطون کوچولوی من دیگه شکمم حسابی بزرگ شده حال میکنم وقتی بهش نگاه می کنم  این نشون میده که تو داری بزرگ میشی عزیزم وااااای از اون روزی که لگد زدنت ر...
24 خرداد 1390

خرید لباسهای بارداری

مدتیه که دیگه شکمم حسابی قلمبه شده هروقت نگاش می کنم که بالا اومده کللللللللللی حال می کنم که داری بزرگ تر میشی و شکم مامان رو قلمبه می کنی دیگه هیچ کدوم از شلوارام بهم نمی خورد و مجبور بودم دکمه هاشونو باز بذارم. بالاخره روز جمعه من و بابا شهاب وقت کردیم بریم خرید لباس واسه من...چون دیگه واقعاً شلوارای قبلم رو نمی تونستم بپوشم و می ترسیدم برای تو هم ضرر داشته باشه. با بابایی رفتیم مفتح، تو اولین مغازه ای که رفتیم همه خریدامونو کردیم.....واااااااااای که لباس حاملگی خریدن چه حالی میده.....دلم می خواست همشونو بخرم ..........نمی دونی عزیزم که چه حس خوبی داره    ان شا ا... یه روز که خودت مامان بشی این حسای قشنگ رو تجربه می کنی...
9 خرداد 1390

روز مادر

سلام کوچولوی خوشگل مامان امروز سه شنبه ٣ خردادماه ٩٠ و روز میلاد حضرت فاطمه (س) هست. امسال اولین سالیه که من مادر میشم  و کلی بهم تبریک گفتن، احساس خیلی عجیب و خوبی دارم  امیدوارم که بتونم مادر خوب و فداکاری برات باشم نوگل من بابا شهابم زحمت کشید و به این مناسبت برام یک عینک دودی VERSACE کادو گرفت که خییییییییییییلی خوشحال شدم و واقعا ازش ممنونم ...
3 خرداد 1390

وروجک مامانی- سونوی nt

سلام شیطون کوچولوی من پریروز یعنی روز جمعه 90/2/16 خونه عمو جواد دعوت بودیم و قرار بود عصری بریم سونوگرافی برای انجام سونوی nt من از چند روز قبلش استرس و هیجان داشتم و دوست داشتم که زودی تو رو تو شکمم ببینم و واسه اون لحظه ساعت شماری می کردم بالاخره لحظه موعود فرارسید و من و بابایی به همراه مامان و خاله شکیبا و صبرا و مادرجوون و مامانی و بالاخره عمو جواد رفتیم سونوگرافی من روی تخت خوابیدم و عمو شروع کرد وااااااااااای که چقدر دیدن تو لذت بخش بود عزیزم  مثل وروجک سر جات بند نمی شدی و دائماً بالا و پایین می شدی خاله شمیم و صبرا داشتن با موبایل ازت فیلم می گرفتن همه تو کف تکونات بودن دائماً دستهات رو تکون میدادی و پاهای کوچولوت ر...
28 ارديبهشت 1390